اولین مطلب وبمو با یکی از خاطرات دوران راهنماییم شروع میکنم. امیدوارم که خوشتون بیاد.
من از اول راهنمایی با 2نفر دوست شدم که خیلی شیطون بودیم هر سه تاییمون. از همون اول اسم خودمونو گزاشتیم مثلث آتش
یادمه سوم راهنمایی بودیم و یه روز بود که معلم نداشتیم ما اراذل هم رفتیم تو نماز خونه. یه دونه از اینا هست که شکل موش و سوسک هست و چسبناکه. موششو ما برده بودیم پیشمون. با دوستام شروع کردیم مسخره بازی و شیطونی که دوستم موشه رو پرت کرد هوا. اینم چسبید جایی که حاج آقا وای میسه ! ما با هرچی که بگی سعی کردیم اینو بکنیم اما نشد. جارو لنگه کفش هر کاری کردیم نشد آخرش کتابو پرت کردیم زدیم بش نصفش کنده شد اما بقیش نشد! از سرو صدای ما ناظم اومد بیرونمون کرد از نماز خونه. حالا اون موشه هم اون بالا چسبیده. فرداش نماز جماعت شد و ما هم کنجکاو از ایکه چی میشه رفتیم تو نماز خونه. آقا این موشه همین جور اون بالا آویزون بود ! موشه هم رنگش سیاه بود!
وسط نماز یهو این از اون بالا کنده شد افتاد جلو پا حاج آقا!!!!!!! وای بیچاره 6متر پرید هوا :دی! دیگه همه کفه نماز خونه پهن شده بودن از خنده!
بعد هم 2نمره از انظباط ما اراذل کم شد!
وبلاگتون جایه خوبیه برای سرگرمی به واقع همونطوری که فرمودید .
به شما که مقداری از وقتتون رو به اینترنت اختصاص می دید دعوت می کنم به لینک زیر سری بزنید .
راهی برای کسب درآمد :
http://www.frotel.com/ads-reg.php?moarref=2690
ممکنه تبادل لینک کنیم ؟
به به ، چا خاطره نازی :)
البته واسم تعریف کرده بودی خندیدم کلی خودم ! ولی خوبه بازم نوشتی